آیلیآیلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان و بابایی

عزیز دلم خانوم شده

دخترک گل مامان عزیز دلم از چی بگم که ثانیه ثانیه بودن با تو برام لذت بخش و شیرینه گل زیبای من خیلی وقته که با اسباب بازیهات بازی میکنی و اصلا برات تکراری نمیشن ،عاشق عروسکی و باهاشون کلی سرگرم میشی و مدام دست و پاهاشونو میخوری . همکار بابایی رفته بود مشهد برات یه عروسک آورد که شعر فارسی میخونه عاشق اونی و کلی باهاش سرگرم میشی. اگه حواسمون بهت نباشه صدامون میکنی و تا نگات میکنیم سرتو میندازی پایین و کار خودتو میکنی.گل نازم انقدر کنجکاو یا به قول خودمون فضول شدی تا بغلت میکنیم هر جا که باشی خودتو خم میکنی پایین که یه چیزی برداری ماشااله انقدر زورت هم زیاده که با یه دست چیزایی رو بلند میکنی که ما از تعجب شاخ در میاریم.هروقت میبرم بشورمت از ...
30 بهمن 1392

آخ جون بهم مرخصی دادن

سلام گل زیبای مامان  ،دخترک ماهروی من مامانی  باید از اول بهمن میرفتم سر کار خیلی سخت بود تو رو تو پتو میپیچیدم و کله سحر تو سرمای زمستون میبردم خونه مامانی جون و بنده خدا مامانی جون و از خواب بیدار میکردیم . گاهی اوقات تو خواب بودی و بیدار نمیشدی  که خیلی خوب بود و دختر گلم اذیت نمیشد،ولی بعضی اوقات هم بیدار میشدی و با خنده این ور و اونورو نگاه میکردی و مامانی جونو کلی بیدار نگه میداشتی منم سریع تورو تحویل میدادم و میدوییدم سر کار که دیرم نشه ولی تمام فکرم خونه بود و پیش تو... خیلی ناراحت بودم که ازت دور بودم و بیشتر فکرمو بد شیر خوردنت مشغول میکرد آخه گلم فقط دلش می می میخواست و با شیشه دشمن سرسخت بود ا...
27 بهمن 1392

ششمین ماهگرد فرشته من

عشقم امیدم امروز شش ماهه شدی مبارک باشه عزیز مامان     نمیدانم تورا چه بنامم ؟؟؟؟ فقط میدانم هنگامی که تو را از من به من دادند ، من در خلقتت با خالقم همگام شدم ........ و هنگامی که نگاهت در نگاهم گره خورد و بوی بهشتت شد تمام نفسم ، عشق را با تمام فراز و نشیبهایش به جان خریدم ...... دوستت دارم ماه زیبای شبهای تاریکیم     اینم عکسای قشنگت عشقم     ...
13 بهمن 1392

پنجمین ماهگرد

دخترک نازم الهی مامان قربونت بره 5 ماهه شدی ماهکم، خدا 5 ماهه که تو رو به ما داده و زندگی ما را غرق عشق و نور کرده مامانی خیلی دوست دارم خیلییییییییییی دختر خوب و آروم و نازی هستی قربونت برم که دیگه کامل آدمای دور و برتو میشناسی و بهشون واکنش نشون میدی  . مهمونای این ماهگردت مادر خونده و پدرخوندت و داداشیت مهرسام گل با مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله نگیسا بودن دستشون درد نکنه که انقدر دوست دارن و هر ماه برات یه هدیه خوشگل میخرن دست مامان بزرگ و بابابزرگ ( از طرف بابایی) درد نکنه ، اونا هم هر ماه برات کادویی های خوشگل میخرن فقط حیف که کرج هستن و دورن هر ماه نمیتونن بیان دخترکم این و بدون که همه عاشقانه دوست دارن ...
15 دی 1392
1